زحمت های فراوان پدرت
سلام خوبی دختره گلم..امیدوارم ک خوب باشی..
عسلم؟دخترم؟
میخوام برات یه چیزایی رو تعریف کنم.از پدرت..من و پدرت عشقمون تو تبریز و لرستان معروفه... بین دوستامون اشناهامون و خلاصه هرکسی من و پدرت رو میشناسه عشقه من و پدرت رو هم میدونه..من پدرت خیلی هم دیگرو دوست داشتیم و داریم..اون موقعه هیچ کدوم از خانواده هامون قبول نمیکردن این ازدواج رو چون راه دور بود و منم فارس بودم و پدرت تورک بود..من و پدرت قبله اینکه خوب هم دیگرو بشناسیم یا از نزدیک ببینیم همدیگرو امام رضا هردوتامون رو دعوت کرد به حرمش..من بعداز ۱۴ سال رفتم مشهد زمانی ک رفته بودم ۳ سالم بود..و پدرتم اومد..جلو حرم قرار گذاشتیم همدیگرو ببینیم..وقتی دیدیم همدیگرو قلبه هردوتامون داشت از سینه مون میزد بیرون..هنگ کرده بودیم ک ای خداببین جلومه..رفتیم پیشه یه حاج اقایی ک فک کنم توی مدرسه ی نیشاپوری توی حرم بود دقیق یادم نیست اسم اونجارو..
گفتی ک اینجوریه جریان..بهمون گفت از اقا بخواین و برین خونه هاتون خودش حل میکنه همه چیرو..اومدیم توی حرم از اقا خواستیم ک مارو بهم برسونه..و رفتیم خونه هامون پدرت رفت تبریز منم برگشتم دورود..سختی داشت زجر داشت حرص و اعصاب خرابی داشت ولی بهم رسیدیم بالطف امام رضا..خیلی ها به پدرت توهین کردن پدرت خیلی زجر کشید..خیلی زیاد زجر کشیده..و زحمت هایی ک قبله اشنایی با من برای خانواده اش کشیده هم هست..وقتی هم ک باهم ازدواج کردیم خیلی زحمت کشید برای زندگیمون هیچ وقت نزاشت من چیزی کم داشته باشم از زیره زمین هم شده بود برای من همه چیز رو فراهم میکرد و میکنه..وقتی هم ک خداتورو بهمون داد..بیشتر از قبلا زحمت کشید تا بتونه زندگی خیلی خوبی رو برای تو مهیا کنه و کرده تا الانشم..عسلم دخترم..دوس دارم وقتی بزرگ شدی همیشه قدره پدرتو بدونی اون رو بیشتر از من دوس داشته باشی..بیشتر از من بخوای..هررازی هر درد و دلی داری به اون کنی...واقعا پدرت بهترین مردی بوده ک تو دوره ی خودش من دیدم..یا دوره ی الان دیدم..من با پدرت حتی راحت تر از خانواده حتی مادره خودم هستم..چون واقعا اقایی کرده..زمانی ک سره شما باردار بودم پدرت خیلی خیلی زیاد مراقبم بود هرچیزی ک میخواستم فراهم میکرد..
من پدرتو به اندازه ای دوس دارپ ک هنوز معیاری برای اندازه گیریش مشخص نشده..
دخترم تو هم باید قدره پدرتو بدونی..بااون راحت تر از من باشی..خوشبحالت بااین پدرت واقعا...هروقت بزرگ شدی دوس دارم خیلی قدرشو واقعا بدونی..چون پدر داشتن و پدری دلسوز و مهربان واقعا بزرگ ترین نعمتیه ک خدا میتونه به یه فرزند بده مخصوصا دختر..هروقت از در اومد از سره کار دوس دارم همیشه دستشو ببوسی و ازش تشکر کنی بابته زحمتی ک واسمون داره میکنه..منم یه همچین بابایی داشتم ولی روزگار و عمرش مهلت ندادن ک سال های بعده عمرمو داشته باشمش و تورو حتی ببینه..ولی درعوضش یه شوهره خوب و یه پدر شوهری ک جای همون بابا میدونمش خدا نصیبم کرد..دخترم پدر ک داشته باشی یعنی دنیا رو داری..قدره پدرتو بدون..پدر تمنهاکسیه ک صادقانه و بی منت برات هرکاری میکنه
همسره عزیزم...اقای خوبم..ممنون بابته تمام زحماتی ک برای من و دخترمون میشکی..
عسلم؟دخترم؟
میخوام برات یه چیزایی رو تعریف کنم.از پدرت..من و پدرت عشقمون تو تبریز و لرستان معروفه... بین دوستامون اشناهامون و خلاصه هرکسی من و پدرت رو میشناسه عشقه من و پدرت رو هم میدونه..من پدرت خیلی هم دیگرو دوست داشتیم و داریم..اون موقعه هیچ کدوم از خانواده هامون قبول نمیکردن این ازدواج رو چون راه دور بود و منم فارس بودم و پدرت تورک بود..من و پدرت قبله اینکه خوب هم دیگرو بشناسیم یا از نزدیک ببینیم همدیگرو امام رضا هردوتامون رو دعوت کرد به حرمش..من بعداز ۱۴ سال رفتم مشهد زمانی ک رفته بودم ۳ سالم بود..و پدرتم اومد..جلو حرم قرار گذاشتیم همدیگرو ببینیم..وقتی دیدیم همدیگرو قلبه هردوتامون داشت از سینه مون میزد بیرون..هنگ کرده بودیم ک ای خداببین جلومه..رفتیم پیشه یه حاج اقایی ک فک کنم توی مدرسه ی نیشاپوری توی حرم بود دقیق یادم نیست اسم اونجارو..
گفتی ک اینجوریه جریان..بهمون گفت از اقا بخواین و برین خونه هاتون خودش حل میکنه همه چیرو..اومدیم توی حرم از اقا خواستیم ک مارو بهم برسونه..و رفتیم خونه هامون پدرت رفت تبریز منم برگشتم دورود..سختی داشت زجر داشت حرص و اعصاب خرابی داشت ولی بهم رسیدیم بالطف امام رضا..خیلی ها به پدرت توهین کردن پدرت خیلی زجر کشید..خیلی زیاد زجر کشیده..و زحمت هایی ک قبله اشنایی با من برای خانواده اش کشیده هم هست..وقتی هم ک باهم ازدواج کردیم خیلی زحمت کشید برای زندگیمون هیچ وقت نزاشت من چیزی کم داشته باشم از زیره زمین هم شده بود برای من همه چیز رو فراهم میکرد و میکنه..وقتی هم ک خداتورو بهمون داد..بیشتر از قبلا زحمت کشید تا بتونه زندگی خیلی خوبی رو برای تو مهیا کنه و کرده تا الانشم..عسلم دخترم..دوس دارم وقتی بزرگ شدی همیشه قدره پدرتو بدونی اون رو بیشتر از من دوس داشته باشی..بیشتر از من بخوای..هررازی هر درد و دلی داری به اون کنی...واقعا پدرت بهترین مردی بوده ک تو دوره ی خودش من دیدم..یا دوره ی الان دیدم..من با پدرت حتی راحت تر از خانواده حتی مادره خودم هستم..چون واقعا اقایی کرده..زمانی ک سره شما باردار بودم پدرت خیلی خیلی زیاد مراقبم بود هرچیزی ک میخواستم فراهم میکرد..
من پدرتو به اندازه ای دوس دارپ ک هنوز معیاری برای اندازه گیریش مشخص نشده..
دخترم تو هم باید قدره پدرتو بدونی..بااون راحت تر از من باشی..خوشبحالت بااین پدرت واقعا...هروقت بزرگ شدی دوس دارم خیلی قدرشو واقعا بدونی..چون پدر داشتن و پدری دلسوز و مهربان واقعا بزرگ ترین نعمتیه ک خدا میتونه به یه فرزند بده مخصوصا دختر..هروقت از در اومد از سره کار دوس دارم همیشه دستشو ببوسی و ازش تشکر کنی بابته زحمتی ک واسمون داره میکنه..منم یه همچین بابایی داشتم ولی روزگار و عمرش مهلت ندادن ک سال های بعده عمرمو داشته باشمش و تورو حتی ببینه..ولی درعوضش یه شوهره خوب و یه پدر شوهری ک جای همون بابا میدونمش خدا نصیبم کرد..دخترم پدر ک داشته باشی یعنی دنیا رو داری..قدره پدرتو بدون..پدر تمنهاکسیه ک صادقانه و بی منت برات هرکاری میکنه
همسره عزیزم...اقای خوبم..ممنون بابته تمام زحماتی ک برای من و دخترمون میشکی..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی