عسلعسل، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

کودک من

دخترم،نفسای مامان و بابا..

روز موعود عسل مامان

1397/10/11 15:11
نویسنده : مامان عسل
158 بازدید
اشتراک گذاری
روزه ۱۸ آذر ساعت ۳ نیم  صبح از بابات خداحافظی کردم و اون رفت سره کار..

اون روز تازه شده بود ۴۰ هفته ی بارداری ام

زیاد تکون نمیخوردی،من خودمم نگرانت شده بودم...خلاصه ظهر شد،دردای من شروع شدن

خیلی زیاد بودن و تحملشون سخت بود واسم

زنگ زدم به دوستم و مادرجون ازشون پرسیدم ک بنظرتون برم بیمارستان یا نه

همه گفتن اره زود باش برو و دلگرمی میدادن بهم ک نترسی و استرس نداشته باشی..منم میگفتم نه بابا اخه استرس کجا بود...بلاخره با مامانه پدرت قرار گذاشتم دره بیمارستان ک اونم بیاد اونجا..

رفتم و سونگرافی و...،گفتن بچه ضربان قلبش افت کرده،خیلی ترسیدم ک ازدستت بدم خدایی نکرده،خلاصه بخش زنان و زایمان منو خواستن و گفتن باید تحت نظر باشه و بستری بشه..

برای اولین بارم بود ک اینجوری بستری شده بودم توی بیمارستان،خیلی ترسیده بودم..

به مامانه پدرت گفتم ک اگر یه وقت چیزیم شد حلالم کنین.تااین حد ترسیده بودم.

و چون نمیتونستن ازم رگ پیدا کنن سوراخ سوراخم کردن..از بس ک ترسیده بودم.

بلاخره من و بردن بالا،،و خوابوندن روی تخت بخش...خیلی ترسوندنم و استرس به جونم وارد کردن،،ولی مامایی ک برای من بود خیلی بهم امید داد و ارومم کرد..

بلاخره دکترا اومدن بالا سرم و امپول فشار تزریق کردن بهم..

تجربه ی باحالی بود کیسه ی ابم ک پاره شدخیلی جالب بود..و ساعت..  ۳:۲۵ دقیقه صبح روزه ۱۹ آذر تو بدنیا اومدی.

وقتی دیدمت تمام درد هایی ک کشیدم و تمام بلاهایی ک سرم اومد کلا از یادم رفتن

و خوشحال این بودم ک تورو دیدم و صحیح و سالم بودی..

دختره نازم خیلی دوست دارم









پسندها (1)

نظرات (1)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
مامان صدرامامان صدرا
11 دی 97 23:15
قدم کوچولوش مبارک باشه💗
مامان عسل
پاسخ
ممنونم مرسی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد