کافه
سلام دختره نازم فدای چشمای نازت بشم من
امروز با بابایی رفتیم کافه..موقعه اوردن سفارش مونده بودی نگاه میکردی و لبات رو تکون میدادی ک اینگار یه جوری نشون میدادی ک میخوای بخوری و دوس داری بخوری....اینقدر قربون صدقه ات رفتیم ک همه مونده بودن نگامون ..اونقدر قیافه ات باحال و ظلوم شده بود ک ادم نگات میکرد دلش میسوخت اخرم من یکم پستونکت رو زدم توی ابمیوه و دادم بهت بعدم ک خوردی پستونک رو انداختی و خندیدی...
ایشالله بزرگ میشی و باهم سه تایی هرجا رفتیم همه چی میخوریم و خوش میگذرونیم..
به امید روزای اینده عسلم
خب عادیه اخه بچه ی اوله😜😝😝😥😑
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی