واکسن زدن دوماهگی دختره مامان
سلام دختره نازم خوبی؟امیدوارم ک خوب خوش و سرحال باشی همیشه..
امروز بردم واکسن دوماهگیتو زدم دوسه روز دیر تر بردم چون تعطیلی بود...
من اصلا دلم نیومد ک ببینم و رفتم ...شلوار شما رو دراوردم و مایبیبی ات رو فقط پات گذاشتم و سپردم دست بابات گفتم من میرم
چون اصلا دلم نمیاد و نیومد درحینی ک داشت واکسنتو حاضر میکرد مسئولش چند بار اومدم نگاه کردم و التماس کردم ک یواش بزنه هرچی تجربه داره الان نشون بده ک شما دردت نگیره زیاد...حتی یه بارم اومدم بگم نزنه نمیتونستم تحمل کنم
داشت قلبم از دهنم بیرون میزد شاید چونکه بچه یاول هستی و سن منم کم هست اینقدر حساسیت نشون میدم ولی خب اینم بدون من تودوران بارداریم زیاد زجر کشیدم..الحمدالله گریه زیاد نکردی و وقتی دیدمت خیلی
قربون صدقه ات رفتم ک دختره نازم ببخشم ک میزارم اذیتت کنن ..مجبوریه..
دوست دارم خیلی دخترم.
از اون طرفم مادر پدرت گیر داده بود ک گوشاشو خودمون سوراخ کنیم و منم با هزار تا گریه و زاری و اینکه من کوچیک بودم ضربه ی این حرفای قدیمی هارو خوردم و اخرشم رفتم دکتر سوراخ کرده..
نمیخوام دخترم درد بکشه من نمیتونم تحمل کنم...گفت شما برین بیرون ماسوراخ میکنیم و فلان و بمان..
باهزار التماس و حرف گفتم باشه ولی اگر چیزی بشه نمیبخشم هیچ کس و احترام ها از بین میره چون خودتون گفتین ما نخواسته بودیم..گفتن نه و فلان و بمان...پدرتم راضی شد...خواستن سوراخ کنن ک هیچ کس دلش نیومده بود و از این کار قدیمی و چرت دست برداشتن چون ته دلم ناراضی بودم و خداروشکر میکنم...
امروز بردم واکسن دوماهگیتو زدم دوسه روز دیر تر بردم چون تعطیلی بود...
من اصلا دلم نیومد ک ببینم و رفتم ...شلوار شما رو دراوردم و مایبیبی ات رو فقط پات گذاشتم و سپردم دست بابات گفتم من میرم
چون اصلا دلم نمیاد و نیومد درحینی ک داشت واکسنتو حاضر میکرد مسئولش چند بار اومدم نگاه کردم و التماس کردم ک یواش بزنه هرچی تجربه داره الان نشون بده ک شما دردت نگیره زیاد...حتی یه بارم اومدم بگم نزنه نمیتونستم تحمل کنم
داشت قلبم از دهنم بیرون میزد شاید چونکه بچه یاول هستی و سن منم کم هست اینقدر حساسیت نشون میدم ولی خب اینم بدون من تودوران بارداریم زیاد زجر کشیدم..الحمدالله گریه زیاد نکردی و وقتی دیدمت خیلی
قربون صدقه ات رفتم ک دختره نازم ببخشم ک میزارم اذیتت کنن ..مجبوریه..
دوست دارم خیلی دخترم.
از اون طرفم مادر پدرت گیر داده بود ک گوشاشو خودمون سوراخ کنیم و منم با هزار تا گریه و زاری و اینکه من کوچیک بودم ضربه ی این حرفای قدیمی هارو خوردم و اخرشم رفتم دکتر سوراخ کرده..
نمیخوام دخترم درد بکشه من نمیتونم تحمل کنم...گفت شما برین بیرون ماسوراخ میکنیم و فلان و بمان..
باهزار التماس و حرف گفتم باشه ولی اگر چیزی بشه نمیبخشم هیچ کس و احترام ها از بین میره چون خودتون گفتین ما نخواسته بودیم..گفتن نه و فلان و بمان...پدرتم راضی شد...خواستن سوراخ کنن ک هیچ کس دلش نیومده بود و از این کار قدیمی و چرت دست برداشتن چون ته دلم ناراضی بودم و خداروشکر میکنم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی