حموم رفتن عسل خانم
سلام دختره نازم خوبی مامان جون..
امروز بردمت حموم... بدون هیچ گریه و هیچی نشسته بودی اونجا و میخندیدی..
عکس گرفتم ازت..اوردم بیرون ک بپوشم برات چیزاتو ک دیدم وای داری بازم میخندی مثل خاله قزی شدی اونقدر خندیدیم من و بابات بهت...توهم موندی متعجب نگاه ما
این اولین عید بابات ، من ، تو هست..
خوشحالم ک کنارمون هستی..بااومدنت رنگ و بوی شادی به خونه اوردی..
دخترم..امسال باتمام سال ها با تمام عیدهای گذشته امون فرق داشت..
امسال من یه مادر بودم..
امسال مرد من یه پدر بود..
پدر بچه ی من..
امسال دومین سال زندگی مشترک بود..
امسال....
امروز بردمت حموم... بدون هیچ گریه و هیچی نشسته بودی اونجا و میخندیدی..
عکس گرفتم ازت..اوردم بیرون ک بپوشم برات چیزاتو ک دیدم وای داری بازم میخندی مثل خاله قزی شدی اونقدر خندیدیم من و بابات بهت...توهم موندی متعجب نگاه ما
این اولین عید بابات ، من ، تو هست..
خوشحالم ک کنارمون هستی..بااومدنت رنگ و بوی شادی به خونه اوردی..
دخترم..امسال باتمام سال ها با تمام عیدهای گذشته امون فرق داشت..
امسال من یه مادر بودم..
امسال مرد من یه پدر بود..
پدر بچه ی من..
امسال دومین سال زندگی مشترک بود..
امسال....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی